جل المخلوق!
.....




در خانه ی ما چیزهای عجیب زیاد اتفاق می افتند!
مثلا خسته که از کار بر میگردی میبینی ظرفهایی که در ظرفشویی بوده دیگر نیست!! 
همه تمیز در کابنیت چیده شده!.. 
صبح قبل از این که از خواب بیدار شوی چایی تازه دم حاضر است! 
از اینها عجیب تر اینکه کافی ست به چیزی فکر کنی! همان چیز حتما در کمتر از دو روز اتفاق میافتد! 
مثلا..  فکر کن که دلت یک فیلم خوب میخواهد..  شب قبل از آمدنت به خانه فیلم روی میز است!
و منتظر تو که لطف کنی و آنرا ببینی!
یا... یااینکه نگران پرداخت قبضها و  پول این و پول آن و کارهای بانکی وقت گیر هستی..  اما بهتر است نگران نباشی چون همین که به اینها فکر کنی و فردایش حسابت را چک کنی میبینی همه چیز انجام شده!
فکر میکنم..(دقت کنید! فقط فکر میکنم ..به زبان نمی آورم ! ) باید کارت تلفن جدیدی بخرم برای تماس با ایران..   دینگ!!!!  کارت اینجاست! روی میز!!
فکر میکنم.. دلم گرفته چرا! ایکاش میشد جایی برویم . .. تفریحی چیزی..  دینگ!!!  عصر همان روز :  به یک کلوب مکزیکی دعوت میشوی!!  جل الخالق!  
چند وقتی است باز هم کتاب خوب میخواهم از همان قبلی ها که دوباره بخوانم..   کتاب زهیر را یادتان هست؟  توی اسباب کشی گم شد!  نه نه!!  نگران نباشید..  همین که خواستم دوباره بخوانمش کنار تختم پیدایش کردم!! 
دیگر بگویم..   از این دست اتفاقها..  که زیادند. ظاهر شدن درخت بزرگ کریسمس وسط اطاق..  عوض شدن خاک گلدان گیاه عزیز من! .. 
پر شدن یخچال! .. بلیط کنسرت شبح اپرا.. 
خلاصه...  من فکر میکنم کاسه ای زیر نیم کاسه است! قضایا به همین راحتی هم نیست! 
......
راستش را بخواهید من به همخانه ام مشکوکم!  

غلط نکنم جادوگر است! گاهی ناگهان غیبش میزند..  اصلا خسته نمیشود حتی بعد از چند ساعت کار.. 
همیشه لبخند میزند!  عصبانی نمیشود.. بد اخلاق نمیشود..  خب این چیزها مشکوک است !! نیست؟؟

.......................


هر چه هست میدانم که این جادوگر ..هم جادوی سنت ماه را میداند .. هم سنت خورشید.
و
من
که هنوز اندر خم کوچه ی نیمه ی دیگر و  نقش های رنگی تاروت مانده ام! 


....................................